دلم اغوشي ميخواهد که نه مرد باشد و نه زن باشد
خدايا زمين نمي ايي؟؟؟

چرا نمي نويسين؟؟

نوشته اي با تايتل "باز هم دقايقي در قبر" رو تو آدرسي که ميذارم اگه دوست داشتيد بخونيد. توصيف دقيق و جالبي داره:

برايم مهم نيست از بيرون چگونه به نظر مي ايم کسانيکه درونم را ميبينند برايم کافي اند براي انها که از روي ظاهرم قضاوت ميکنند حرفي ندارم با خودم ميگويم بگذار همان بيرون بمانند

وقتي تومراسمي ميگن ياحسين ميگن حضرت ابلفض ميگن بين الحرمين ميخوام از شدت غم داد بزنم

خدا جونم خواستم بگم تنهام اما نگاه خندونت منو شرمگين ساخت....چه کسي بهتر از تو؟؟؟؟؟

ميخوام هميشه مهمونت باشم حتي اگه قرار باشه چايي ندي
نظرت؟؟؟
از احساساتت خوشم مياد
راستي رفتين کربلا؟؟؟؟

خداجون نذار کسي ارزوي رفتن به کربلا رو با خودش ببره گور

اخ که بغض منو کشت
دلم کربلا ميخواد مشهد ميخواد.............

متن رو تازه گذاشتي اگه اينجايي جوابي بده
بذار اوني ارومم کنه که خصلتش مثل منه ويه دختره نميخوام با اونايي باشم که دنياي منو درک نميکنن فکر ميکنن دل رحم بودن با خدا بودن يعني...
گاهي ميگم کاش دل رحم نبودم چون شده که به خاطر دل رحم بودنام عذاب بکشم ولي اينجور بودن رو دوست دارم

الهي امين.
رفيق خيلي دلگير و داغونم خيلي خستم خسته ي خسته....
کافه چي ميخوام چند روز دنيا بايسته....