ساعت ویکتوریا

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 


مادرم هيچوقت به من نگفت دوستم دارد،

وقت نداشت،

دستش هميشه بند بود،

بند بستن بند کفشهاي من،

که گره زدن بلد نبودم.

دستش بند دکمه ى روپوش خواهرم بود،

بند مشقهاى برادرم؛

من اما دوست داشتنش را زنگ هاى تفريح در سيب قرمزى که ته کيفم گذاشته بود گاز ميزدم !