سلام
دل منم خيلي گرفته نميدونم زني يا مرد، ولي دوست من، دارم ديوونه ميشم من الان ترم7 مترجمي فرانسه ام امسال بايد كنكور ارشد بدم ولي اصلا به فكر نيستم رفتم تو خط فلسفه و ...
اين قدر كتاب فلسفي خوندم كه به همه چي شك دارم ....
فرم نوشته هات ، ازين نظر که اجراي نوشتاري يک معماري و يک ساختار اجتماعي قديمي ايراني است ، تامل برانگيز و قابل ستايش است . چرا که کافه ها ، محلي براي گفتگو و انديشيدن بوده است ، يا لااقل فضايي براي تنها بودن .
و اينکه مگر مي توان گفت که من سياسي نيستم . مگر اصلا و اساسا مي توان سياسي نبود . بله ! شما نه وزيرايد و نه رييس فلان ارگان دولتي ، اما شما برسازندگان جامعه ايد و گفتمان سياسي يک اجتماع با مشارکت ناخودآگاه ( و البته خودآگاه ) افراد ، شکل مي گيرد . دولت و ملت رابطه اي ديالکتيکي دارند . حضرت حق ، دوست مي دارد انديشيدن را !
چند وقت كسالت داشتم نبودم
از اينكه باز توفيق شده وبلاگ زيباتون رو ببينم جدي خوشحالم
اما درباره مطلب تامل انگيزت چيزي ندارم بگم
خدا كنه كه ساستمداران و كت و شلواريهاي ما ياد بگيرن اروپا با شكل دهي مناسب و بسيار عميق تونست دنيا رو تسخير كنه
همين و همين
ضمنا كافه چي عزيز
براي اينكه سر خواننده وسط قصه ات گيج نزنه -پايان جملاتت رو نقطه بذار و بيا ابتدا بنويس -لذت خوندنش زياد تر ميشه
با مطلبي "نثري كوتاه در برابر فراقي بزرگ" خدمتتون هستم