زندگي سير عجيبي داره
يه روز بايد خنده افرادي رو تحمل کنيم و خيلي که باجنبه باشيم فقط سرمونو بندازيم پايين و هيچي نگيم. اين وقتيه که معمولا چيزي واسه گفتن نداريم يا بقولي قدرت تکلممون در حدي نيست که با طرف دهن به دهن بشيم...
روزي هم ميرسه که کمي حرف زدن ياد ميگيريم و بقولي راه ميفتيم و خيلي راحت ميتونيم اطرافيانمون رو مورد تمسخر و تحقير و ... قرار بديم تا هم عقده هاي گذشتمون رو خالي کنيم و هم بتونيم از ديگران بعنوان ابزار سرگرمي خود استفاده کنيم و شخصيتشون رو به بازي بگيريم...
اينا که گفتم مشکلات شخصيتي هممونه(توي پرانتز ميگم که همه جا همه جور آدمي پيدا ميشه که در حق خيليا نامردي نشه)... خب، پرانتز رو که بستم راحت ميتونم خودمم جزء افراد فوق بدونم، چون منم يه ايرانيم، يه ايراني که فقط بلده شعار بده و به داشته هاي نداشتش بنازه و بادي توي سينه بندازه که دينم... مذهبم... و ...م ... ...
اينو به خودم ميگم که خيلي خوب ميشد اگه ميشد درک کنم مفهوم بعضي کلمات رو؛ مثل: شخصيت، انسانيت، آدم، آزادي، خودم، آبرو، ...........
بسه ديگه، يعني فايده اي داره؟ حداقل واسه خودم؟
اينا هم که گفتم همش شعاره...
اصلا زندگي من ايراني شايد بايد اينجوري واسه خودم و اطرافيانم تعريف بشه
ممنون از کافه چي محترم که توي کافش مرغوبترين نوشيدني هاي تلخ شيرين و شيرين تلخ سرو ميشه و ما هم اندازه ظرفيتمون ميتونيم استفاده کنيم