کافه محلی است برای جمع شدن وسرچشمه آغاز زایش هرچشمه است
پدر،واژه ی آشنایی است حتی تعداد حروفش ازمادرکمتراست،فکرکنیدبه چندزبان زنده ی دنیامسلطیددرهمه ی این زبان ها واژه ی مادربصورت عامیانه باواج آوای ماهمراه است اماپدر....احتمالامتفاوت است...همه ی آنهایی که من رامیشناسندمیدانند جمله ی همیشگی دارم که میگویدمادرهمیشه مادراست این پدرهاهستندکه متفاوتندوبااین تفاوت خانه وخانواده اش رامیسازد.ممکن است تعدادی ازبچه های کلاس بخواهندسرم رازیرآب کنند خب حق دارند چون تقریبادرتمام بحث های مربوط به مادرمن این جمله رابصورت مادام العمرتکرار میکنم وازحرفم هم برنمیگردم. ازنظرمن مادرهای دنیاهمه یک جورند.منظورم ازمادر زنی که میزایدنیست ،زنی که مادراست.مادرهاهمیشه نگران فرزندشانند،زیباترازفرزند آنهادردنیاوجودندارد،باهوش تر،زرنگتر،مظلوم تر....همه ی خوبترهامال فرزندآنهاست. چه وقت گرسنه شد؟چه وقت خوابید؟آیااذیتش کردند؟ناراحت نشده باشد؟اگرپدرازدستش عصبانی شودتا کجاصبرکندوبعدبپردوسط وقضیه راتمام کند؟ازبچه های دیگرچیزی کم ندارد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟بیچاره مادرها. تفاوتی بین مادران نیست همه کم وبیش داریمشان.تحصیل کرده یاغیرتحصیل کرده ،سن بالا یاسن پایین...پدرم برای مادربزرگم تاروزآخربچه بودوتانمی آمدخانه آرام نمی گرفت . مادربزرگ مادریم هم.امااگر ازلحاظ شخصیتی مقایسه شان میکردی ازدودنیای متفاوت بودند.بازهم میگویم منظورم مادران هستند نه زنانی که فقط میزایند،مادرهابرای همین چیزها مادرند وبهشت....میگویندزیرپایشان است.من عاشق همه ی مادران زمینم ومادرخودم.خودش میداند چقدر.... اماپدر... بچه که بودم یکبارعکسی کشیدم ازیک زن ویک مرد،پدرم برای استادشان برده بود ونمیدانم این وسط چی شده بودکه استادبرگشته بودگفته بودمعلوم است خانه به بچه ها سخت میگیری وگرنه دخترت عکس زن رابه این زیبایی وعکس مرد رااین طوری نمیکشید.من آن عکس راپاره کردم اماکاش استادشان میفهمیدمن ازبچگی عاشق کشیدن عروس بالباس توری بودم وشایدبرای همین عکس زن زیباشده بود.آن موقع نفهمیدم چرانقاشی راپاره کردم ودیگرنه عکس زن کشیدم نه عکس مرد....بعدهاکه یادآن قضیه افتادم دلم برای پدرسوخت. پدرمن آرام ترین ،مهربانترین،نگرانترین ودرعین حال تودارترین اماپرقدرت ترین وبانفوذترین پدردنیاست.حرف زیادنمیزند امانگاهش حجت است،غم هایش رانمیگویدامادرپس نگاهش میخوانی که کی ناراحت است،بازخواستت نمیکنداماهمیشه دلت میخواهدبپرسدکجابودی وچکارمیکردی؟هیچ وقت نمگویداین کاررابکن اماهمیشه دلت میخواهد اجازه اش راداشته باشی،چیزی رابرایت دیکته نمیکنداماهمیشه میخواهی آرزوهایش رابرآورده کنی،همیشه وقتی وقتی داخل ماشین به جاده خیره میشوم،کوه ها مقصدنگاهم هستند ،همیشه مرایادپدرم می اندازند،پدرمن شبیه ترین بشربه کوهاست.همیشه احساس میکنم کوه ها آرام واستواردست زیرچانه ،به جنب وجوش دیوانه واربشریت روی زمین ودرهواخیره شده اند. کاش کمی بیشترباماحرف میزدی پدر.... برای همه ی این هاست که میگویم پدر خانه رامیسازدحتی درخانه هایی که مادرهمه کاره است بازپدراین فرصت رابه مادرخانه داده وگرنه...پدرها پی خانه رامیریزند.پدرهرگونه بود خانه همان شکلی است،پدرمن عین کوه تودار وآرام ومهربان است پدرشمارانمیدانم....اماهمه ی دنیامیداند که چقدردوستش دارم درکنارمادرم. بچه که بودم ازآن جمله ی معروف بدم میآمد...پدرت رادوست داری یامادرت را؟من واقعاهردوشان رابه یک اندازه دوست داشتم دارم امانمیدانم چقدر،وقتی بینهایت هم عدد حساب میشود...بیشترازبینهایت. تمام این هارانوشتم نه برای روز پدری که داخل تقویم نوشته اندنوشتم تاهمانند روزمادربنویسم به بهانه ی امروزهرروز روز شماست حتی اگریادم برود.پدرم مادرم هرروزتان مبارک. پ.ن:اگه دوست دارین بگین پدرتون شبیه چیه؟حتی بااسم مستعار.مادرتونو میدونم حتمامادره نه زنی که زاییده.
Design By : Pichak |