کافه محلی است برای جمع شدن وسرچشمه آغاز زایش هرچشمه است
برگشته ام ,شاید دیر ,وقتی سال نومیشود استرسی بجان کافه چی می افتد ,بقول یکی تغییر همیشه باترس است ومن نمیدانم چرازوقتی خودشناسیم قوی شده هرسال من با ترس تغییر آغازمیشود.قبلا یکباراز دغدغه های یک هفته ای کافه چی نوشته بودم.جملاتی که در هنگام ترس ,تغییر ,آشفتگی ذهنی بصورت کوتاه مینویسم.این هم از قسمت دوم جملات دغدغه ایم نرسیده به عید,اکنون که آرام شده ام دوست دارم کافه نشینان هم بخوانند.قبل خواندن سال نو همه تون مبارک
-
گاه که اطرافمان پراست,ازآدم,ازگرما , ازآمدن ,از شدن, تنهاترازخودم میشوم.
-
پرمیشوی از گریه اما اشک هایت میل خندیدن دارند.
-
آژیرمیکشد ،صدای بوقش قطع نمیشود ,صدای کشیدن تسمه اش روی زمین ,آمبولانس میگذرد , مرد با کاپوت ور میرود ,پسرک گاز میدهد ,آمبولانس رفته است ,بوق در دستان مرد معلق است , پسرک به انتهای خیابان رسیده است , مرد کاپوت ماشین را میبندد, چه آرامشی!!!
-
درانتظارآینده باای کاش حال را فراموش کرده ام بااین اطمینان که فردا بجای ای کاش آه همراهم خواهد گشت.
-
وقتی یکی رادوست داری تنهاترمیشوی چون نمیتوانی به کسی جزهمان آدم بگویی واگراوکسی باشد که تورابه سکوت تشویق کند تنهایی تو کاملترمیشود.
-
گاه ,اندک فراموش میکنیم اسطوره نباشیم ,دنبال اسطوره نگردیم...ماخیلی کم زندگی میکنیم...ماهمیشه در گردشیم.
نوشته شده در چهارشنبه 90/1/10ساعت
12:57 عصرکافه چی: س.س
انعام ازمشتریان ( ) |