کافه محلی است برای جمع شدن وسرچشمه آغاز زایش هرچشمه است
پریروز آخرین امتحانم رادادم ،دیروز دانشگاه کارداشتم، صبح که رفتم یکی از مسئولان محترم نبودند وفکرنکنید این یک مورد طبیعی بود، نه! مگر میشود توبروی داشگاه علاف یکی شوی،نه! امکان ندارد ، دیروز استثنا بود!!!!!!!!! البته اسثنا یی یا عقب ماندگی این اتفاق بحث متنم نیست ، وراجیهای همیشگی ام درمقدمه است. نشستم روی یکی از صندلیهای که کنارهم به سبک امتحانات چیده بودند وخیره شدم به تمام صندلی های خالی که خیره شده بودند به من ، دلم گرفت! باخودم فکرکردم دیروز آخرین باری بود که احتمالا سر جلسه ی امتحان دانشگاهی نشستم ومن چه بی تفاوت از دیروز رد شدم....همیشه اولین ها خاطره اند ، همیشه میگوییم....اولین باری که دیدمت ،اولین باری که شنیدمت ، اولین باری که ....اما....میدانید تنها یکبار یاد اخرین بار می افتیم....وقتی کسی میمیرد...می نشیم ومیگوییم...آه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه......من اخرین بار....گریه...اشک....اما دیگر...کاش یادمان نرود شاید این بار آخرین بار است....تنها دیدارها را نمی گویم...شاید فردا صبح بیدارشوم وبه خاطر یک اتفا ق استثنایی دیگر نبینم...شاید باید بدانم امشب آخرین بار وقتی درتاریکی اتاقم چشم روی هم میگذارم آخرین بار دیدنم باشد...شاید باید موقع شب بخیرهایم بیشتر کش بدهم تا بیشتر یادم بماند اخرین بار...شاید باید حرفهایم را زودتر بگویم شاید آخرین بار است....بقول یکی دوستتت دارم هایت را خرج کن....شما یادتان نرود آخرین امتحانتان....ما که یادمان رفت ،پشت میز نشستنهایی که شاید دیگر تکرارنشود اما آخرین بارهایتان ... شاید این لحظه آخرین باراست...باورکنید اصلا ترسناک نیست...شیرین تر هم میشو چون از آخرین گاز زدن سیب لذت میبرید ومزه اش درتمام وجودتان پخش میشود...شاید این آخرین متنم باشد شاید اما شماآخرین باری نباشد که زنگ کافه را زده اید...کافه چی همیشه منتظراست.
Design By : Pichak |