کافه محلی است برای جمع شدن وسرچشمه آغاز زایش هرچشمه است
آقای خواننده برای شما مینویسم بی هیچ قصدی ... نه برای قضاوت...نه برای تشویق...نه برای تنبیه که بمن ربطی ندارد....تکلیفم با دینم مشخص است که اصلا نمیخواهم بگویم به کسی جسارتی کرده ای....خودت میدانی ودلت واعتقادت....آنقدر حفظیاتم خوب بوده که یادم مانده باشد در احکام دینی معنی مباح چیست اما بازهم فرقی نمیکند وقتی قرار است میان انسان بودن و خون یک انسان دیگر رابه گردن گرفتن گزینه ی مشخصم انسان بودن باشد....فکرهم نکن یک طرفه به قاضی رفته ام که نه....اول خبر ارتدادت راشنیدم و حقی به کسی ندادم بعد صدا وتصویرت رادیدم وحق را به تو دادم ، قانعم کرده بودی تا وقتی که ترانه ات راشنیدم....دلم برایمان سوخت....مان.... مان یعنی من وتو...من وتو یعنی انسان...دلم برای واژه ها هم سوخت ، حتی واژه های قبح شعر وترانه ات ...متخصص شعرو ترانه نیستم اما انقدر معنی میدانم که بدانم....می دانی اعتراض کردن با زشت حرف زدن فرق دارد.... اعتراض کن اما قبح واژه ها را نشکن....حرف دلت رابزن اما قبیح نباش....کاری ندارم مخاطب حرفهایت همانی است که می گویند که اگر نیست که نیست واگر باشد بخودت مربوط است و دلت ونه هیچ کسی....می خواهم کودکی را ببینی که ترانه ات را همانند شعرهای دفتر مهدکودکش حفظ می کند... می خواهم نوجوانی را ببینی که چون شنیده ترانه ات جنجالی است ، چون با دنیا واطرافش وکلا همه مشکل دارد ترانه ات شده نقل همه ی بحث هایش....می خواهم صدای پخش ماشینی رابشنوی که جوانی در جامعه بالا برده است وترانه ی تو ازآن بیرون می آید.... می خواهم لب گزیدن مادر وپدری راببینی که در سرعتی که نسل جدیدش در جسارت بر اوگرفته اند مانده اند وبخاطر همان او هیچ نمی گوید...می دانی هیچ کس یادش نرفته بعد ازآنکه سیب راگاز زدیم تازه فهمیدیم لختیم....فهمیدیم جنس تو با گلشیفته فرق دارد اما گاهی لازم نیست هر واژه ای از چهاردیواری خانه بیرون آید...گاهی باید حتی حرمت قبح واژه ها را هم نگه داشت ، باید چادر روی سرشان کشید که هر نامحرمی محرم نشود....نه برای اعتراض نوشتم... نه برای...حتی شاید هرگز خوانده نشوند....فقط...من...دلم...
Design By : Pichak |