کافه محلی است برای جمع شدن وسرچشمه آغاز زایش هرچشمه است
دنیای تعلق و تعهد جای عجیبی است، اما دنیا کلا پر از عجایب است اما شاید جزو عجیب ترین هایش باید حس دختری را قرار داد که تا ساعتی پیش دختر یک پدر بود و دختر یک مادر... عجیبی بودن باور پسری که تا لحظاتی پیش پسر یک خانواده بود و برادر ...اکنون آنی دیگر میشوند هنوز دختر و پسر خانواده هایشان هستند، هنوز خواهر و برادر اما همسر هم هستند، عروس هستند و داماد، زن برادر و شوهر خواهر، زن دایی و احتمالا زن عمو و شوهر عمه و شوهر خاله...هزاران عناوین دیگر هم جدید می شوند اما عنوان به چه کار آید وقتی مسئولیت ها سنگین تر از عناویند...مسئولیت هایی با حس قشنگی از بزرگ شدن....یکی می شوند... خودشان را جای همان یکی دیگرشان می گذارند...حس ها مشابهند...جای دیگری می نشینند...حس می کنند...لمس می کنند و گریه می کنند، لبخندمیزنند و می خندند و قهقهه....زندگی می کنند. ساده ترین قسمتش پر شدن برگ دوم شناسنامه است.. گویی همین برگ همان چیزی است که هر انسانی نیاز دارد...حس لمس فیزیکی اتفاقی به این بزرگی.
Design By : Pichak |