سفارش تبلیغ
صبا ویژن




















کافه محلی است برای جمع شدن وسرچشمه آغاز زایش هرچشمه است

نشسته ای سرکتاب،مثلا درس میخوانی،تازه داردحالیت میشوددرآن10 صفحه ای که خوانده ای ،بیچاره نویسنده میخواسته چه چیزی رادرمغزت فروکند.صفحه های قبلی راتندتند رد میکنی وجملات راباچشم ورق میزنی.

صدای اس ام اس سکوت بین توو کتاب رابهم میزند....

گوشی راد ستت میگیری.بعدازمدتها که همیشه روی بی صدا (سایلنت)بود مگردرمواقع بیرون ازخانه بودگی،امروزیک حال اندکی به گوشیت داده ای تاازخفگی بیرون بیآید.

مریم است....

دلت برایش تنگ شده،عکسش توی گوشی با لبخندزل زده است توصورتت که ازدیدن اس ام اسش لبخندملایمی دویده است میان اجزایش.

همیشه اس ام اس هایش جالبند،ازآن هایی که وقتی میخانیشان هزارباردردلت میگویی...

سال ها دل طلب جام جم ازمامیکرد

وآن که خودداشت زبیگانه تمنا میکرد

......

وا.....

مریم همیشه باخط فارسی میفرستد،بقول خودمان پارسی!

چشمانت راریز میکنی تاازمیان آستیگمات چشمانت بخوانی که این کلمات بریتیش چه برایت آورده اند.کلمه کلمه جلومیروی. سردمیشوی،یخ میزنی،دلت پرمیشود،چشمانت میسوزد،خشک میشوی وزل میزنی به کتابی که یادت نمیآیدبرای چه جلویت گذاشته ای....تابخوانی!؟!؟!؟!؟

چقدردنیا این وقت هاهمه چیز بی معنی میشود...

به کجاآمده ام،آ مدنم بهرچه بود

به کجامیروم آخر..............

چندضربه بدرمیزند،به ضربه ی آخرنرسیده دراتاق راباز میکند. هیچ وقت نپرسیده ام اصلا برای چه درمیزنی؟!الان که درحال نوشتنی یادت نمی آید اصلا چکارت داشت؟فقط قیافه اش دیدنی بود وقتی دیدت!

نگاهی به دست مشت شده ات که گوشی ازکناره هایش دهن کجی میکند می اندازد،

_اتفاقی اقتاده؟

_مریم.....

_مریم چی شده؟

مریم رادوست دارد،بااینکه فقطدوسه روز خانهتان مانداماحسابی باهم عیاق شده اند.

گوشی رامیگرد وبلند بلند میخاند،یک جاهایی که تپق میزند توبرایش هجی میکنی، صدبارخواندیش، تاآن لحظه!

جهت عمل جراحی پیوندمغز استخوان یک کودک چهارساله نیاز فوری به خون ABمنفی،لطفا باشماره ی 0912748....تماس بگیرید.send to all.

نگاهت میکند

_جدیه؟

شانه ات رابالا می اندازی،برایت مهم نیست واقعی است یانه؟!برای تو واقعی است وآن کودک چهارساله جلوی رویت روی تخت خوابیده است وتوباخونAمنفی به هیچ دردی نمیخوری. همیشه وقتی اسم مغز استخوان میایدیاد لخته های بین سفیدی استخوان می افتی وچقدردردناک است تصورآن لخته ها وبعد آمپول نمونه گیری که فرومیرود وصدای خ... دلت میخاهدبزنی زیرگریه برای کودکی که منتظرهمین لخته هاست.

همیشه میگوید :مانده ام درعدالت خودش،کاری به فقیروغنی واین حرفها ندارم،قربونش برم چه جوری میخادجواب بنده هاشواون دنیابده بااین فرق های ریزودرشتی که بینشون هست.

پ.ن:من درمورد صحت این نوشته ای که نوشتم اطلاع ندارم.امااین یه اس ام اس بود،منم send to all روزدم.کمترین نتیجه اش اینه که یادیه بچه ی چهارساله بیقتیم وبراش دعاکنیم. درسته تودنیای دکترا مهم مغزاستخوانه امابنظرمن یه چیزای دیگه هم هست که بافرمولها نمیشه بدستش آورد (همه میتونن بگن من یه آدم خیلی خوشحال مذهبیم که الکی امیدمیدم ، راحت باشین میتونین بگین.)،فقط سردعاهاتون ازش یادکنین.


نوشته شده در شنبه 89/3/8ساعت 11:37 صبحکافه چی: س.س انعام ازمشتریان ( ) |


Design By : Pichak