سفارش تبلیغ
صبا ویژن




















کافه محلی است برای جمع شدن وسرچشمه آغاز زایش هرچشمه است

دوستی داشتم میگفت آرزویش این است یک باردرعمرش درکنسرت یکی از خوانندگان آن ورآبی باشد.یکباردیگریکی دیگرهمین حرف رابرای یک خواننده دیگر زد.آن موقع این احساس برایم مسخره نبود امایک آرزوی کوچک بود.امروز...

همیشه عاشق فرهاد بودم.صدایش.لحن خواندنش ومعنی حرفایش...اینکه خودش میزند ومیخاند ...امروز کنسرت فرهاد راپخش میکرد _این قابل توجه همه ی اونایی که میگن اون چیزایی که مردم رو پشت بوم هاشون هوا میکنن حرومه،مستهجنه ،بنظرمن مستهجن بودن به نیت وکاربردی که از وسیله میشه داره_یک آن دلم خواست چنددهه زودتر بدنیا می آمدم تا فرهاد درکنسرتش برایم زنده سوت میزد...یاتمام ظریف کاریهادرترانه هایش را زودتر بشنوم واول هرفصل منتظرباشم تا آلبوم جدیدش رابشنوم.خواننده ای که درهیچ دولت سیاسی جانداشت...حرفهایش...سادگیشان تورا به کف زدن وا میدارد به اینکه داد بزنی دوباره دوباره...امانمیدانم نسل الان هم میفهمنش؟! من که سادگی جفت شدن کفش نو تو کنجه ها...فکرقاشق زدن یه دخترچادرسیاه...ترس ناتموم گذشتن جریمه های عید مدرسه...گاهی میفهمم گاهی کیلومترها از من فاصله دارند.هیچ وقت این حرفارالمس نکرده ام . بقول پدرم شما سرهرفصل یک کفش میخرید...بهاره ، صندل تابستانی..کفش مدرسه...چکمه...آیاذوقی برای کفش نو جفت شده تو گنجه میمونه؟اصلا کی گنجه داره؟به کجا میرود نسل انسانی؟...سراشیبی که درآن باسرعت میدویم به کجا میرسد؟


نوشته شده در یکشنبه 90/1/28ساعت 11:49 صبحکافه چی: س.س انعام ازمشتریان ( ) |


Design By : Pichak